در دل دریا

فرض کنید در حال رانندگی می باشید. از خیابانی به خیابان دیگر می روید. چراغ قرمز ها را می ایستید و وقتی سبز شدند به مسیرتان ادامه می دهید. در تمام این مدت فکرتان مشغول جشن تولدی است که امشب باید در آن حضور پیدا کنید و نمیدانید چه لباسی به تن کنید.

شما دارید از منزل خود به محل کارتان می روید و همه ی قوانین و مقررات را رعایت می کنید. پدال گاز و ترمز را به موقع فشار می دهید و رها می کنید. وقتی که لازم شد، دنده را عوض می کنید. هنگام تعویض مسیر راهنما می زنید اما حواس تان تماما به جشن تولد امشب است و هنوز تصمیم نگرفته اید که چه لباسی بپوشید و این کمی مضطرب تان می کند.

به محل کارتان می رسید و ماشین را پارک میکنید. بعد وارد آسانسور می شوید و طبقه ی مورد نظرتان را انتخاب میکنید و در نهایت به جلوی درب دفتر کار خود می رسید. ناگهان به خود می آیید و میگویید که من چه زمانی به اینجا رسیدم؟ چطور شد که این همه مدت حواسم به اطرافم نبود و مدام در ذهنم بودم و داشتم برای جشن تولد امشب برنامه ریزی میکردم؟

آیا شخص دیگری به جای شما رانندگی می کرد؟ خیر، این خود شما بودید که تمام این کار ها را انجام داد اما خودِ ناآگاه تان بود، یعنی از کارهایی که میکردید ناآگاه بودید. پس ناخودآگاه شما داشت تمام این حرکات و سکنات را انجام می داد.

اما هوش و حواس شما کجا بود؟ به جشن تولد. داشتید به جشن تولد فکر میکردید یعنی چراغ آگاهی تان را روی جشن تولد انداخته بودید. بنابراین ضمیر خودآگاه شما داشت به جشن تولد فکر میکرد و ضمیر ناخودآگاه شما داشت رانندگی می کرد.

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۰

منم دوستت دارم بهترین همسر دنیای من.

 

عاشقتم

ا وااا سوتی دادم که اسمم لو رفت.

خخخخ

خدا نکنه آقایی جونم.

من قربون مسر مهربونم بشم الهی.

امم.

ناشناس بودم ها خودمو لو دادم.

خخخ

فدات شم من .

عاشقتم دلبر جذابم.

عاشقتم عشق شیرینم.

عاشقتم همسر مهربونم.

 

خخخخ
خدانکنه
دوستت دارم

خخخخ

دورت بگردم دلبندم.

خیلی دوستت دارم بهترین همسر دنیام.
 

اممم.

میگم اون خوشگل نیست من خوبم بیایید با من ازدواج کنین.

خخخ

خانومه خوبی میشم ها براتون.

خخخخ

 

خخخ

آخ جونمی جونم یعنی قبول کردین؟

هورااا؟

عاشقتم عشق زندگی من.

خیلی دوستت دارم همسر جونم.

خخخخ
قربون خانوم خوبم برم

عاشقتم زهرایی

خخخخ.

شیطون بلات قربونت بره نفس جونم.

خانومت قربونت بشه آقا.

 

 

ببخشید خانومتون چه شکلیه؟

 

اممم.

میشه اونو ولش کنین بیاین با من ازدواج کنین؟

 

خخخخ

می خواین خانومتونو بزنم لهشون کنم؟

برن پی کارشون با من ازدواج کنین؟

خخخخ .

یه صفحه بزنین مخصوص خومو خودتون؟

کاراته بلدم ها.

خخخ.

به خانومتون بگین آماده باشه.

حمله کردم.

اداااااا.

خخخخخ.

 

خدانکنه جیگری

خیلی خوشگله

خخخخ
وروجک شیطون بلا
خیلی دوستت دارم

خخخخخ

دوست دارم.

شوهر خودمی خوب.

هزار بار میام.

کیف میده خوب .

خخخخ

عاشقتم .

 

 

 

اهه م.

امم.

ببخشید میشه بفرمایید چرا رمز دارن؟

خخخ

خخخ
شیطون بلای خودمی دیگه

چون مال خودم و خانوممه

سلام.

ببخشید چرا باقی مطالب وبلاگتون رمز داره؟

نمیشه واردش شد.

سلام
خخخخخ
باز این دخمل اومد

ممنون از توضیحات مفید و مفصل تون.

خواهش میکنم

خواب مقبره

فرض کنید دارید خواب می بینید که وارد یک مقبره ی قدیمی شدید و جمعیت زیادی همراه شماست. بالاسر قبرها می روید و می دانید که هر قبر متعلق به کدام یک از اقوام مرحوم تان است. با دیدن هر قبر ناراحت می شوید و برای صاحب آن قبر گریه می کنید. بعضی از قبرها هم برای افرادی است که زنده هستند ولی چون نمیدانید که دارید خواب می بینید، فکر می کنید آن ها هم مرده اند و شوک بزرگی به شما وارد می شود و غمگین و پریشان، کلی اشک می ریزید.

خیلی از ما وقتی چنین خواب هایی را می بینیم، بسیار نگران و دلواپس می شویم که چه اتفاقی ممکن است رخ بدهد؟ آیا حوادث ناگواری در انتظار ما و نزدیکان ماست؟

تحقیقات انجام شده و چرایی کار

تا حدود صد و بیست سال پیش اطلاعات جسته و گریخته ای درباره ی رویاها وجود داشت و منبع مردم برای تعبیر خواب شان، کتاب های تعبیر خواب یا برخی افراد بودند که به آن ها مراجعه می کردند تا بدانند تعبیر خواب شان چیست تا این که دانشمند بزرگی به نام فروید تحقیقات وسیعی درباره ی رویاها انجام داد که ماحصل آن را در کتاب خودش یعنی تفسیر خواب ارائه داد. بعد از ایشان هم دانشمندان دیگری مثل یونگ به این پژوهش ها ادامه دادند.

من باور دارم وقتی چنین تحقیقات ارزنده ای انجام شده است، دیگر دلیلی وجود ندارد که به خواب ها به عنوان پدیده ای اسرارآمیز نگاه کنیم که راز و رمزش را فقط عده ی کمی بدانند و ما هم هیچ وقت به معنای خواب های عجیبی که می بینیم، پی نبریم.

اسلوب دوره

بنابراین از تحقیقات این پژوهشگران استفاده کردم تا بتوانم راه پی بردن به معنای رویاها را پیدا کنم و آن اصولی را که یاد گرفتم، در تعبیر خواب های خودم پیاده کردم چون دوست ندارم یکسری اطلاعات را حفظ باشم ولی در عمل نتوانم از آن ها استفاده کنم. تا به الآن بیش از 2000 خواب خودم را یادداشت کردم و نزدیک صدتای آن ها را با روش هایی که آموخته بودم، مورد بررسی قرار دادم و تحلیل کردم. در طول دوره می فهمیم که چرا نیازی نیست همه ی خواب های خودمان را تعبیر کنیم یا حتی بنویسیم. علاوه بر رویاهای خودم، ده ها رویای متعلق به دیگران را هم تحلیل کردم تا به درستی مطالبی که آموختم، بیشتر مطمئن شوم.

اهداف آموزشی

در این دوره، اصول و قوانینی را که برای فهمیدن معنای خواب مان نیاز است، یاد می گیریم که به زبان ساده و کاربردی بیان شده است. بعد از اتمام این دوره می فهمیم که رویاها چه چیزی هستند و ماهیت شان چیست؟ اصلا چرا خواب می بینیم؟ متوجه می شویم که آیا تعبیر خواب، واقعیت است یا خرافات؟ مثلا اگر خواب دیدیم کسی از ما دزدی می کند، چه معنایی دارد؟ یا اگر دیدیم مرده ای زنده شده است، چه تعبیری دارد؟

با اطلاعاتی که در این دوره به دست میاریم، میتونیم معنای کابوس ها و خواب های آشفته رو هم بفهمیم. خواب هایی مثل از دست دادن عزیزان، تحت تعقیب قرار گرفتن توسط انسان یا حیوان، تصادف کردن، سقوط کردن و هر نوع خوابی که فکرش را بکنید.

همچنین متوجه می شویم که چرا بعضی از خواب ها مدام تکرار می شوند. مثلا همواره یک شخص را در خواب مان می بینیم و از دیدنش، ناراحت می شویم و دوست نداریم به خواب مان بیاید. پس از فهمیدن معنای خواب، می توانیم اقدامی انجام بدهیم که دیگر خوابش را نبینیم.

مطلب دیگری که در این دوره به آن پرداخته می شود، کتاب های تعبیر خواب است. بعد از پایان این دوره یاد میگیریم که چرا در برخی از آن ها، برای یک مورد خاص، تعابیر گوناگونی ذکر شده است. گاهی اوقات برخی از آن تعابیر کاملا ضد و نقیض می باشند. مثلا در یک مورد، هم گفته تعبیرش مصیبت و گرفتاری است و هم گفته سلامتی و گشایش در کارهاست. متوجه می شویم که چرا این گونه تعابیر وجود دارند و چه اشتباه بزرگی است که برای تعبیر خواب مان، همان اول کار به چنین کتاب هایی مراجعه کنیم.

با اصولی که در این دوره آموزش داده می شود، به معنای واقعی کلمه ماهی گیری را یاد میگیریم چون اصلا بنایمان بر این نیست که بگوییم فلان خواب، این تعبیر را دارد و فلان خواب، آن تعبیر را بلکه با روشی که یاد میگیریم، می توانیم تمام خواب های خودمان را تعبیر کنیم، چه خواب های معمولی و رایج، چه خواب های مبهم و عجیب و غریب. از شما دعوت میکنم که در این دوره با ما همراه باشید.

تداعی معانی
به بخش اول از آموزش تعبیر خواب خوش آمدید. قبل از ورود به مباحث اصلی رویاها و تعبیرشان، نیاز داریم تا دو بحث مقدماتی را بررسی کنیم چون برای فهم ماهیت رویاها و تعبیرشان، بسیار ضروری می باشند. این دو مبحث، موضوع تداعی معانی و ارائه ی معانی هستند. ابتدا به تداعی معانی می پردازیم.
تداعی معنا یعنی انتقال ذهن از چیزی به چیز دیگر. برای مثال می توانیم کلمه ی کتاب را در نظر بگیریم. این کلمه می تواند تصویر یک کتاب را در ذهن ما تداعی کند. یعنی ذهن ما از لفظ کتاب، به تصویری از یک کتاب که در حافظه ی ما وجود داشت، انتقال پیدا کرد.
یا وقتی می گوییم او کتاب خواند، متوجه می شویم که کتابی را مطالعه کرده است. چه چیزی برای ما تداعی شد؟ خواندن کتاب توسط آن شخص در زمان گذشته.
فرض کنید در یک دشت بزرگ، در حال قدم زدن هستید. روبروی شما تپه ای هست که از پشت آن تپه، دودی بلند شده. این دود می تواند ذهن ما را به وجود یک آتش در پشت تپه راهنمایی کند. یا ممکن است احتمال بدهیم که پشت آن تپه، یک کارخانه ی صنعتی وجود دارد. بنابراین دودی که دیدیم، آتش یا کارخانه را برای ما تداعی کرد.
یا در ورودی یک مسیر، تابلوی ورود ممنوع را می بینیم. چه معنایی برایمان تداعی می شود؟ این که نباید وارد آن خیابان بشویم و الا ممکن است جریمه شویم.
یا فردی را می بینیم که رنگ چهره اش به زردی می زند. از زردی چهره اش به این پی می بریم که احتمالا ناخوش احوال است. یعنی زردی رنگ رخسارش برای ما کسالت و مریضی را تداعی می کند.
یا وقتی در مطب یک پزشک عکس کودکی را روی دیوار می بینیم که انگشت اشاره اش را جلوی دهنش گذاشته است، ذهن ما به چیزی منتقل می شود؟ این برایمان تداعی می شود که باید سکوت را رعایت کنیم.
پس می بینیم هر چیزی می تواند معنایی را برای ما تداعی کند، می تواند کلمه باشد مثل کتاب، می تواند جمله باشد مثل او کتاب خواند، میتواند یک شیء باشد مثل دود یا تابلوی راهنمایی و رانندگی، می تواند حالت یک چهره باشد مثل زردی رنگ، می تواند یک اشاره باشد مثل درخواست سکوت با انگشت.
حتی یک شخص، یک انسان هم میتواند معنایی را برایمان تداعی کند. مثلا وقتی درباره ی آقای الف صحبت می شود، یاد خیرخواهی بیفتیم چون از هیچ کمکی به دیگران دریغ نمی کند، خیرش به همه رسیده است. یا وقتی درباره ی آقای ب صحبت می شود، یاد پرخاشگری بیفتیم چون با همه دعوا دارد و همیشه عصبانی است. بنابراین آقای الف، خیرخواهی را برای ما تداعی می کند و آقای ب، پرخاشگری را. بنابراین انسان ها هم میتوانند تداعی کننده ی یک معنا باشند.
فرض کنید پدر و مادری، فرزندی دارند که الآن به سن جوانی رسیده است. این جوان کلاه بزرگی سر پدر و مادر خودش می گذارد و تمام اموالشان را بالا می کشد. یک نفر می گوید: بیچاره ها مار تو آستین شان پرورش دادند. از این کنایه چه چیزی برای ما تداعی می شود؟ متوجه منظورش می شویم که یعنی دشمن برای خودشان درست کرده اند. مسلما می دانیم منظورش این نیست که آن پدر و مادر، از بیابان یک  مار آورده اند و تو آستین شان گذاشته اند و بهش غذا می دادند. بنابراین ممکن است معنایی که یک جمله برای ما تداعی می کند، با معنای ظاهری آن تفاوت داشته باشد.
یا شخصی را در نظر بگیرید که بسیار سخاوتمند و دست و دل باز است. کسی درباره اش می گوید که سگِ در خانه شان زیاد هاپ هاپ می کند. می گوییم آن ها که اصلا سگ ندارند! می گوید منظورم این نیست، منظورم این است که فردی بسیار بخشنده است. چرا آن کنایه، معنایش این است؟
بعضی از خانه ها هستند که جلوی در خانه شان یا داخل حیاطشان سگی را برای نگهبانی قرار می دهند. در شهرها کم است اما در روستاها بیشتر است. وقتی مهمان از در خانه شان وارد می شود، سگ شان هاپ هاپ می کند. کسی که بخشنده و سخاوتمند است، مهمانان زیادی به خانه اش رفت و آمد دارند و بنابراین سگ خانه ش هم زیاد هاپ هاپ می کند. پس وقتی می گوییم سگ در خانه شان زیاد هاپ هاپ می کند، این برای ما تداعی می شود که صاحب آن خانه، فردی بخشنده و سخاوتمند است.
وقتی کنایه ای را به کار می بریم، می توانیم قبل از آن، کلمه ی انگار را بیاوریم. مثلا بگوییم انگار مار تو آستین شان پرورش داده اند چون واقعا که مار تو آستین شان پرورش نداده بودند. بنابراین میشه از این کلمه استفاده کرد ولی معمولا این کار را نمی کنیم چون آن قدر واضح است که معنای جمله کنایی است، در نتیجه نیازی به گفتن انگار نیست.
تا به اینجا مطالب را مرور کنیم. تداعی معنا یعنی انتقال ذهن از چیزی به چیزی دیگر. هر چیزی می تواند برای ما معنایی داشته باشد. کلمه ها مثل کتاب، جمله ها مثل او کتاب خواند، اشیاء مثل دود و تابلوهای راهنمایی و رانندگی، حالت چهره مثل زرد بودن چهره، زبان بدن مثل اشاره به سکوت و حتی اشخاص که میتوانند نماد یک مفهوم باشند. بعضی از جمله ها هم کنایه ای هستند و معنایی که برای ما تداعی می کنند، معنای ظاهری شان نیست بلکه به مفهومی دیگر اشاره دارند مثل مار تو آستین پرورش دادن. پس هر چیزی می تواند برای ما معنایی داشته باشد.
درباره ی تداعی معانی، سه نکته را باید ذکر کنیم. مورد اول این که یک شیء مشخص، می تواند چندین معنای متفاوت برای ما داشته باشد. از ساده ترین مثال ها، الفاظ هستند. لفظ شیر را در نظر بگیرید. چند معنا دارد؟ هم معنای حیوان درنده را تداعی می کند، هم شیری که از لبنیات است و هم شیرآب که باز و بسته می شود.
این یکی شیر است اندر بادیه        آن دگر شیر است اندر بادیه
این شیری است که تو کاسه و ظرف است ولی آن شیری است که تو صحرا و بیابان است.
این یکی شیر است کادم می خورد    و آن دگر شیر است کادم می خورد
این شیری است که آدم آن را می خورد و آن شیری است که آدم را می خورد.
این ها معانی معروف شیر هستند که ممکن است به ذهن هر کس تداعی شود. علاوه بر این ها، کلمه ی شیر می تواند برای ما پنیر و ماست و لبنیات دیگر را تداعی کند، ما را یاد بستنی بیندازد یا حتی یاد آهو بیفتیم که شیر آن را شکار می کند. بنابراین هر لفظ می تواند معانی بیشماری را برای ما تداعی کند.
این گوناگونی در تداعی معانی، مختص الفاظ نیست. هر چیزی می تواند معانی مختلفی داشته باشد. مثلا داریم یک مسابقه ی ورزشی تماشا می کنیم. با صدای سوت داور، بازی آغاز می شود. یعنی صدای سوت، این را تداعی می کند که بازی شروع شده. همین صدای سوت در انتهای بازی، این را تداعی می کند که زمان بازی به پایان رسیده و مسابقه تمام شده. یعنی یک صدا، دو معنای کاملا متفاوت را برای ما تداعی کرد. پس نکته ی اول این شد که یک شیء مشخص، می تواند چندین معنای متفاوت برای ما داشته باشد.
نکته ی دوم این است که یک شیء، ممکن است برای هر یک از افراد، یک معنای متمایز داشته باشد و این معنا با توجه به ذهنیت آن افراد معین می شود.
دو نفر کنار هم نشسته اند. یکی شان فارسی زبان است و آن یکی اهل چین می باشد. جلویشان میگوییم مو. فرد فارسی زبان زلف و گیسو برایش تداعی می شود ولی شخص چینی، چوب و درخت به ذهنش خطور می کند چون مو در چینی به معنای چوب است. پس یک لفظ مشخص یعنی مو، برای هر کدام معنای متفاوتی داشت و آن معانی با توجه به ذهنیت هر کدام از آن ها معین شد.
درباره ی آقای الف صحبت می کنیم و یک نفر خیرخواهی برایش تداعی می شود. اما شخصی دیگر می داند که آقای الف جنایاتی را انجام داده که هیچ کس از آن ها خبر ندارد بنابراین آقای الف برای این شخص، نماد نیرنگ و حیله گری می باشد. پس یک شخص معین برای هر کدام معنای متفاوتی داشت و این معناها با توجه به دیدگاه هر کدام مشخص شد.
سه نفر سر سفره ای نشسته اند. یکی شان اهل کشوری است که در فرهنگ آن کشور، حرف زدن سر سفره نشانه ی بی ادبی است ولی آن یکی در فرهنگی بزرگ شده که صحبت کردن سر سفره، نه تنها نشانه ی بی ادبی نیست بلکه نشانه ی صمیمیت و خونگرمی می باشد. نفر سومی سر آن سفره شروع به صحبت می کند. آن شخص اول، با خودش می گوید این چه فرد بی ادبی می باشد ولی شخص دوم با خودش می گوید این آقا مردی صمیمی و خونگرم است. پس حرف زدن برای هر کدام، تداعی گر معنایی متفاوت بود. بنابراین نکته ی دوم هم این شد که یک شیء مشخص، ممکن است برای هر یک از افراد، معانی متمایزی داشته باشد و این معنا، با توجه به ذهنیت هر کدام معین می شود.
نکته ی سوم هم این است که در تداعی معانی، چیزی که به ذهن خطور می کند، فقط آن معنایی نیست که در لغت نامه ها وجود دارد بلکه بسیار گسترده تر از آن هاست. هر چیزی می تواند به ذهن خطور کند مثل کلمات، جملات، احساسات و خاطرات. مثلا وقتی می گوییم عروسی، ممکن است این به ذهن برسد که مراسم جشنی است که برای ازدواج دو نفر برگزار می کنند. این تعریف در برخی لغت نامه ها وجود دارد. اما ممکن است موارد دیگری به ذهنمان برسد. مثلا یاد کارت عروسی بیفتیم یا احساس شادی به ما دست بدهد یا یاد خاطره ای از عروسی هایی که رفته ایم بیفتیم. تمام این ها تداعی هایی است که میتواند برای انسان به وجود بیاید.
پس  این هم از این نکته که در تداعی معانی، چیزی که به ذهن خطور می کند، فقط آن معنایی نیست که در لغت نامه ها وجود دارد بلکه بسیار گسترده تر از آن هاست.
تا اینجا آموختیم هر چیزی می تواند معنایی را برای ما تداعی کند. نکته ی اول این بود که یک شیء می تواند چندین معنا را برای ما تداعی کند. نکته ی دوم، این بود که یک شیء مشخص می تواند برای افراد مختلف، معانی مختلفی را تداعی کند. و نکته ی سوم هم این بود که معانی تداعی شده، گسترده تر و عام تر از تعریف لغت نامه ها هستند.
برای این که معنایی به ذهن ما تداعی شود، چه کاری باید انجام دهیم؟
هیچ کار خاصی لازم نیست انجام دهیم. فقط ذهن مان را آزاد می گذاریم و منتظر می مانیم که ببینیم چه چیزی به ذهن مان خطور می کند. هر چیزی به ذهن مان برسد، همان معنایی است که تداعی شده.
مثلا می گویم غم. میخواهیم ببینیم چه چیزی برایمان تداعی می شود. فقط ذهن مان را آزاد می گذاریم تا ببینیم چی به ذهن مان خطور می کند. ممکن است اولین چیزی که به ذهن مان می رسد، کلمه ی شادی باشد. یعنی مخالف کلمه ی غم. ممکن است کلمه ی غم انگیز به ذهن مان برسد.  ممکن است خاطره ای ناراحت کننده از گذشته یادمان بیاید. تمام این ها مفاهیمی هستند که به ذهن مان تداعی شدند.
بحث تداعی معانی هم برای تعبیر خواب بسیار ضروری است و هم برای مبحث ارائه ی معانی که بعد از آن، میتوانیم به ماهیت رویاها پی ببریم. بنابراین ازتون تقاضا دارم که به اطراف خودتون نگاه کنید و یک شیء را به دلخواه انتخاب کنید. بعد صبر کنید ببینید آن شیء، چه چیزهایی را برای شما تداعی می کند. یکی دو دقیقه وقت بگذارید تا ببینید ذهن تان چقدر خلاق است و چه چیزهایی را به یاد شما می آورد. ممنونم ازتون.
 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی